بسم الله الرحمن الرحیم
ن و القلم و ما یسطرون ( و علم آدم الاسماء کلها )
به نام لطیفی که زبان به بیان به او نازد و دل به مهر و جان به عیان
عرض سلام و ادب و احترام و شادباش دارم محضر سرایندگان، شاعران، اصحاب ذوق و ارباب قلم در این شب خاطره انگیز، دل انگیز، فرح بخش و به یاد ماندنی. مقدمتان گلباران و گامهایتان خجسته باد.
ایران مجری /گنجور مجریان و سخنوران / پردیس سخن/
این جانب فریبا علومی یزدی عرض خیر مقدم ویژه دارم حضور ................................. که زینت بخش محفل شاعرانه ، عارفانه و عاشقانه ی ما گشته اند.
با امید به اینکه، از مضامین دقیق و نکته های ظریف نادره گویان نغز گفتار در این شب دلپذیر بهره ی کافی و وافی ببریم و حظ نفس یابیم.
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یارب این تاثیر دولت از کدامین کوکب است
این شب شعر با همت و پشتکار والای ............................. برگزار می گردد، که بسی شایسته است از کلیه ی عوامل اجرایی که صمیمانه ما را یاری و همیاری نمودند، تشکر و تقدیر بایسته مبذول گردد.
شب شعر است و هر چه از شعر و سرودن شعر و صنعت شعری سخن به میان آید، اندیشه های قاصر در منزل نخستین می ماند.
شعر من آیینه ی اندیشه هاست نقشی از آن ساق و برگ و ریشه هاست
شعر من موسیقی فکر من است شعر من آهنگی از جان و تن است
شعر من داروی تسکین دل است داستان تلخ و شیرین دل است
شعر من هم گریه و هم خنده است راز پنهانم از آن تابنده است
گاه باشد مظهر اندوه و سوز شادی ام را گاه می دارد بروز
شعر من اشک من و آه من است ناله های گاه و بی گاه من است
گاه چون آتش فشان سوزاندم لیک از سوز درون برهاندم
چون فشاند آتش از سوز و گداز دل شود آرام و خاطر شادباز
خنده و شادی کند در آن ظهور یا سماع و پای کوبی و سرور
شعر از دکتر اکبر بنکدار پور ، از کتاب شکوفه های اندیشه
در کمال ظرافت و لطافت ، دعوت می نماید از سرکار خانم /جناب آقای ........................ به جایگاه تشریف فرما شوند با ترنم دل انگیز دستان پر شورتان
در وصف و اهمیت شعر : برگرفته از مقدمه کتاب شرح احوال وحشی بافقی و نقد آثار وی از فریبا علومی یزدی
« به نام آنكه «نخل زبان را رطب نوش داد» و « درّ سخن را صدف گوش داد»، به نام زيباترين واژه هاى كتاب آفرينش، پنهانترين زواياى زيبايى و روشن ترين آيینه هاى تجلّى.
ما چه بخواهيم و چه نخواهيم بايد بپذيريم كه روحمان با شعر، دوستى بسيار ديرين و پيوندى جاويدان و ناگسستنى دارد. سهم شعر در حراست و نگاهبانى زبان پرارج پارسى در ادب و عرفان اين سرزمين بسيار زياد و چشمگير بوده است . شعر ، يار ديرين و دلبر شيرين مردم اين مرز و بوم است و طىّ قرون و اعصار با روح و جان ما درآميخته است.
آنگاه كه در گاهواره بوديم براى نخستين بار، لاى لاى آسمانى و گرم مادر، با شعر در گوش ما مترنّم شد، آن زمان كه به كودكستان پا گذاشتيم سرودهاى معصومانه و كودكانه ما درلباس شعر بود، آن روزگاران كه رو به دبستان نهاديم سرمشق گرامى آموزگار ما رنگ شعر داشت و پند او را به حالت شعر شنيديم، آن ايّام كه به دبيرستان روى آورديم سخنان پرمايه بزرگان علم و ادب را به صورت شعر به ما القا كردند.
هنگامى كه عشق مىورزيم لطيف ترين سخنان عاشقانه را با شعر ، در گوش دلربايان ماهرو و مهوشان سيه چشم زمزمه مىكنيم.
بدان هنگام كه به جهان عرفان پاى مىنهيم، سخنان گرم و پرجذبه و پرشور عطّار و مولوى و سنايى را در كسوت شعر مىشنويم و حكايت و شكايتهاى نى پرخروش مولانا را با زبان گرم شعر استماع مىكنيم.
با اين همه مگر مىتوانيم حكومت مسلّط و مسلّم شعر را بر روح و جان مردم اين سرزمين ناديده بگيريم؟
كسى كه يك شعر بلند و شيوا و جانبخش نتواند روحش را به حركت درآورد، بدون شك در برابر تمام پديده هاى پر از لطف و لذّت بخش آفرينش هم به همان اندازه جامد و سرد و بىروح است.
چنين كسى از مهتاب هم لذّت نمىبرد.
از امواج پر از لطف دريا هم نصيبى شايسته ندارد.
از ريزش كفآلود و خروش سكرآور يك آبشار زيبا هم بهره نمىگيرد.
نگاه چنين موجودى به زيباييهاى طبيعت، نگاهى عميقتر از نظاره بهايم نيست!
يك قطعه شعر پر حال و لطيف، بهترين محك شناخت نفوس بهيمى و انسانى است. هر كس ساز وجودش با مضراب قطعه شعرى دلپسند به خروش آمد، بىشك روحش براى لذّت پذيرى از ساير مواهب طبيعى نيز آمادگى سرشار دارد... »
برای متن خداحافظی و میان برنامه به پست های دیگر این مجموعه مراجعه نمایید.
شما همچنین می توانید متن های تخصصی اجرا را در ویدئو گالری ایران مجری مشاهده نمایید.