مديحه در غزل
وحشى چون شاعران گذشته اشعار مدحى در مدح پادشاهان و امرا و بزرگان زمانش سروده است. وى پس از طرح غزل و سرودن چند بيت، در خاتمه به مدح امير موردنظر مىپردازد.
در اشعار حافظ، غزلهايى در مدح «ابواسحاق اينجو (م 758 ه .)، شاهشجاع (م 786 ه .)، شاهمنصور (م 795 ه .)، سلطان احمدبن شيخ اويس (م 784ـ813 ه .)، حاجى قوامالدّين محمّد صاحب عيار كلانتر شهر شيراز وزير شاهشجاع (م 755 ه .)، حاجى قوامالدّين حسن تمغاجى (م 754 ه .)، غياثالدّين بن سلطان سكندر فرمانرواى بنگال»
جبين و چهره حافظ خدا جدا مكناد
ز خاك بارگه كبرياى شاهشجاع
*ديوان: 156
مىبينيم، و در اشعار وحشى نيز مدح ميرميران، شاه خليلاللّه، بكتاش بيگ افشار، نوّاب، عبّاسبيك اعظم و در قصيدههايش مدح «شاهتهماسب، غياثالدّين محمّد ميرميران، شاه خليلاللّه، بكتاش بيك افشار، اعتمادالدّوله عبداللّه خان پسر ميرزاسليمان وزير و بزرگان دين است»[1] يافت مىشود.
در كف غصّه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت اى خواجه قوامالدّين داد
*ديوان: 47
حافظ ز شوق مجلس سلطان غياث دين
غافل مشو كه كار تو از ناله مىرود
*ديوان: 86
وحشى سروده است:
مختصر كردم سخن وحشى است كز سر كرده پا
بهر پابوس سگان ميرميران آمده است
*ديوان: 26
گاهى وحشى از همان ابتداى غزل به مدح امير مورد علاقه خود مىپردازد:
تا ابد دولت نوّاب ولى سلطان باد
ملكت سرمديش نامزد فرمان باد
*ديوان: 47
در بعضى موارد وحشى از بدو تا پايانِ غزل به مدح ممدوح مىپردازد و صفات و اوصاف برجسته او را بيان مىدارد:
گر ريخت پر عقابى، فرّ هما بماند
جاويد سايه او بر فرق ما بماند
رفت آنكه لشكرى را در حملهاى شكستى
لشكرشكن اگر رفت كشورگشا بماند
عبّاسبيك اعظم كز بار احترامش
تا انقراض عالم گردون دو تا بماند ...
*ديوان: 70
[1]×. تاريخ ادبيّات در ايران، ج 2/5.