تعقيدهاى كلامى در غزلهاى وحشى
از آنجايى كه وحشى زبانش سليس و ساده و روان است و از زبان تخاطب و تركيبات و اصطلاحات و تعبيرات محاوره استفاده مىكند، در كلامش درصد بسيار پايينى تعقيد يافت مىشود كه غالب آنها مربوط به تعقيدهاى رايج در شعر سبك هندى است. وحشى حتّى در طرز جملهبندى و ايراد كلمات به شيوه محاوره عمومى سخن مىگويد و از اينرو معانى و مفاهيم كلامش بسيار ساده و طبيعى است، مصنوع و متكلّف نيست و زود فهم و آسان است از اين رو جايى براى تعقيد در كلام ندارد. البتّه در بعضى موارد با استفاده از صنايع بديعى و براى زينت كلام؛ تعقيدهايى در سخنش به چشم مىخورد؛ براى نمونه، شواهدى مىآوريم:
قصورى نيست در بيگانگى امّا نه هر وقتى نگه را با نگه در وقت فرصت آشنا مىكن ديوان: 140
بيت فوق تعقيد لفظى و معنايى دارد.
قصور: كوتاهى، بيگانگى، در اينجا به معنى خود را به ناآشنايى زدن.
در وقت فرصتى: در زمانى كه فرصتى دست دهد.
*
ز سيماى قصب در ماهتاب افتاده جانها را
برآرى اىابر مشكين سايهپوش طلعت مه شو
بيت تعقيد لفظى دارد.ديوان: 143
*
آنكه خدنگ نيمكش مىخورم از تغافلش
كاش تمام كش كند نيمكش عتاب را
*ديوان: 4
رشحه وصل كو كز او گرد اميد نم كشد
وز نم آن برآورم رخنه انفصال را
*ديوان: 9
جگر زد آبله وز ديده مىچكد نمكاب
كه بخت شور به ريش جگر نمكريز است
*ديوان: 19
از نوك غمزه سفته شد و خوب سفته شد
درهاى راز هم كه نگاهش نسفته خواست
*ديوان: 20
پى خدنگ جگرگون به خون مردم كرد
بهانه ساخت كه شنجرف بوده پى گم كرد
*ديوان: 77