واژگان غزلها
و فاصله گرفتن واژگان غزلهاى وحشى از واژگان سنّتى غزل
غزل فارسى از سنايى تا حافظ در يك مسير، سير مىنمود تا اينكه در دوره حافظ به تكامل رسيد. در اين فاصله يعنى از قرون ششم تا هشتم شاعران از يكديگر پيروى مىكردند. سعدى از انورى و حافظ از سنايى تتبّع نمودند و راهشان به سرحدّ كمال رسيد ولى هر كمالى، نقصانى در پى دارد. پس از حافظ تا دو قرن، اشعار شاعران همه تكرارى و مضامين مكرّر چون راه پيشينيان بود. چند صد ديوان از شاعران فارسى، نكته خاصى نداشت و در آن ابداع و ابتكارى ديده نمىشد. همه جا صحبت از سيب زنخدان و خال و خط و گيسو و زلف و قد سرو و زيبايى و ملاحت و نمكين و زيباييهاى اندام معشوق و غم هجران و آرزوى وصال وى بود.
از قرن نهم به بعد دستهاى از شاعران كوشش كردند تا از تقليد و تكرار بپرهيزند و در غزلهايشان به بيان احساسات صميمانه و صادقانه همّت گمارند. وحشى، اهلى و هلالى و سپس گروهى كه خود را به مكتب وقوع وابسته مىشمردند و حتّى بعضى «وقوعى» تخلّص مىكردند از اين دستهاند. از آنجايى كه بردن نام زنان توأم با غيرت بود شاعران نمىتوانستند مستقيما احساسات قلبى خود را به زبان صريح فاش سازند از اينرو به عشق همجنس يعنى مرد زبان به شعر باز نمودند. در دنبال اين وضع بود كه نهضت جديدى در شعر فارسى پديد آمد، پيروان اين سبك به اميد صلات و عطاياى شاهان و اميران هند به آن سرزمين روى آوردند و اين طرز به «هندى» معروف شد.
تفاوت واژگان اين سبك با واژگان سنّتى غزل به قرار ذيل است:
1ـ ايجاز يعنى معانى و مفاهيم را در كوتاهترين لفظ بيان كردن
2ـ دورى از مضامين تكرارى گذشتگان
3ـ استفاده از تعبيرات و مفاهيمى كه غرابت استعمال دارد.
4ـ استفاده از مضامين عاشقانه، حكمى، پند، عبرت
5ـ استفاده از تمثيل و صنعت حسن تعليل به شكل گسترده براى مفهوم كلّى و انتزاعى
6ـ بيان معانى ذهنى و حالات روحى با آوردن اوصاف غريب و ناآشنا براى اشياء و امور
7ـ وجود طبيعت در ذهن و روح شاعر براى تأثير بخشيدن بيشتر بيان شعرى.[1]