تفاوت بین هوش هیجا نی (EQ) و هوش شناختی (EI):

مفهوم هوش هیجانی نشان می‌دهد که چرا دو نفر با IQ یکسان، ممکن است به درجات بسیار متفاوتی از موفقیت در زندگی دست یابند. هوش هیجانی یک عنصر بنیادین از رفتار انسان است که جدا و متفاوت از هوش شناختی (عقل) عمل می‌کند.

بین IQ و EQ هیچ رابطه شناخته شده‌ای وجود ندارد. شما اصلا نمی‌توانید از روی هوش شناختی یا IQ یک نفر هوش هیجانی او را حدس بزنید. این یک خبر خوب است زیرا هوش شناختی یا IQ انعطاف پذیر نیست. IQ از همان لحظه تولد ثابت است یا دستکم ثبات نسبی دارد. مگر اینکه یک تصادف، مثلا آسیب مغزی آن را تغییر دهد، هیچ کس با یادگیری واقعیت‌های جدید یا فرا گرفتن اطلاعات عمومی بیشتر باهوش نمی‌شود، هوش شناختی یعنی توانایی یادگیری. اما برعکس، هوش هیجانی، مهارتی انعطاف پذیر است که به آسانی آموخته می‌شود.

با اینکه بعضی مردم، نسبت به دیگران، به طور طبیعی هوش هیجانی بالاتری دارند، کسی که حتی بدون هوش هیجانی به دنیا آمده است باز هم می‌تواند در خود، EQ بالا به وجود آورد.

هوش هیجانی یعنی توانایی مهار عواطف و تعادل برقرار کردن بین احساسات و منطق، به طوری که ما را به حداکثر خوشبختی برساند. هوش هیجانی همان توانایی شناخت، درک و تنظیم هیجان‌ها و استفاده از آنها در زندگی است.

مقدمه فریبا علومی یزدی در هوش هیجانی

این روزها صحبت از هوش هیجانی زیاد شنیده می شود.در این قسمت بسیار شیرین ما در ابتدا به شناسایی هوش هیجانی خواهیم پرداخت و به شما خوانندگان فهیم توصیه می کنیم برای این که شما بتوانید هوش هیجانی تولید کنید و هوش هیجانی خود را کنترل کنید ، مراتب را گام به گام دنبال کنید و در عمق مطلب ، موشکافی کرده تا در پایان مقاله ، پیشرفت های چشمگیر خود را احساس نمایید.اگر چه این مقاله برای مجریان و سخنوران به رشته تحریر درآمده است ولی دیگران هم می توانند استفاده شایانی را از این مطالب ببرند.معلمان ، استادان دانشگاه ، مجریان میزگردهای مختلف و هر آنکس که به پیشرفت خود در دنیای پر راز و رمز امروز ، اهمیت می دهد باید از این مبحث حداکثر استفاده را ببرد.

سخنوری را علمی یاد بگیرید!!!

در ابتدا مقدمه ای کوتاه و پس از ان تقسیم بندی هوش ها را توضیح خواهیم داد و شما با قرار گرفتن در گروه خود به نقاط قوت و ضعف خود پی خواهید برد و در نهایت ما به شما خواهیم آموخت چگونه هوش هیجانی تولید کنید و در یک سخنوری عالی تمام نظرات را به خود جلب نمایید.علاوه بر این شما در ارتباطات خود ، با مطالبی که خواهید آموخت  می توانید به عنوان یک مدعی ظاهر شوید.در نکات پیشین که انتشار یافته است ، مطالب زیادی در مورد تکامل فردی نگاشته شده است و بعضی از مجریان نمی توانستند ارتباط آن را با موضوع مجریگری برقرار کنند.با دنبال کردن این مبحث شما جواب سوال های بسیاری را خواهید گرفت.


 

106 سال پیش وزارت آموزش وپرورش فرانسه اعلام کرد که : طی بررسی های تحقیقاتی به عمل آمده ، هرساله تعداد قابل توجهی از دانش آموزان در مقاطع راهنمایی ودبیرستان دچار ناکامی های تحصیلی شده وقادر به ادامه ی تحصیل نبوده وناچاربه ترک تحصیل می شوند . این معضل علاوه براتلاف وقت این دسته  از دانش آموزان هرساله هزینه های بی ثمرهنگفتی را به این وزارت خانه تحمیل می کند. وزیر وقت آموزش و پرورش به دنبال نتیجه ی این تحقیقات و بررسی ها برای روانشناسان کشور پرسشی را مطرح کرد که آیا می توانند راه حلی برای این مشکل پیدا کرده که بتوان به کمک آزمون های استاندارد ازکلیه ی دانش آموزان مقطع ابتدایی ، این دسته از دانش آموزان را ازهمان مقطع شناسایی کرده تا بتوان با کمک برنامه های جداگانه ودرخور توانایی هایشان آنها را به سمت حرفه های عملی رهنمون کرد.

به دنبال طرح این پرسش گروهی از روانشاسان به سرپرستی آلفرد بینه تحقیقات آزمونی و عملی خود را دراین زمینه آغازکردند. پس ازمدتی حاصل این تحقیقات به کشف پدیده ای انجامید که به مدت هشتاد سال سیطره وقدرت خود را برسراسراروپا وآمریکا وبرخی کشورهای دیگرحفظ کرد این پدیده چیزی نبود جزکشف بهره ی هوشی یا هوش ور که تحت نام اختصاری  I.Qکه مخفف کلمه Intelligence Quotient  می باشد معرفی شد . این کشف توسط یک سری آزمون های استاندارد حاصل شد که امروز به نام قسمت های هوش بنیه شناخته می باشد .

 

لازم به تذکر است که آزمو ن های آلفردبنیه تنها هوش کلامی و ریاضی – منطقی آزمون دهندگان را ارزیابی می کرد وگرچه در بیشتر موارد یعنی تقریبا اکثریت کسانی که براساس تست های بهره ی هوشی بنیه از بهره هوشی بالایی برخوردار بودند دوره های تحصیلی  را با موفقیت به انجام می رساندند . ولی بودند بسیارکسانی که براساس ارزیابی این تست ها از بهره های هوشی پایینی برخورداربودند ولی نه تنها به مدارج بالای تحصیلی نایل شدند بلکه برخی از آنان در زمره ی نوابغی در آمدند که جهان به داشتن آنها افتخار می کرد و علاوه برآن بودند کسانی نیزکه براساس  تست های بنیه از بهره های هوشی بسیاربالایی برخورداربودند ولی با با ناکامی های تحصیلی روبه رو شدند و یا به موفقیت چندانی دست نیافتند. این تجارب جامعیت تست بنیه را مورد سوال قرارداد . به همین جهت بسیاری از روانشناسان دیگر برآن شدند تا درجهت تکمیل تست بنیه ، تست های همه جانبه تری تنظیم کند. ازمیان این روانشناسان بایستی از وکسلر و تست های معروفش نام برد. وکسلر با تنظیم آزمونی برای اندازه گیری هوش از تست های فضایی دیداری استفاده کرد که گام بزرگی بود درتکمیل تست بنیه .

در اینجا لازم می دانم که از کوپراسمیت نیز که با تنظیم آزمونی برای سنجش سطح اعتماد به نفس افراد گام دیگری برداشت نام برده شود.

ولی آنچه ضربه ی نهایی را برپیکر I.Q وارد کرد کتابی بود که یکی از روانشناسان دانشگاه هاروارد و استاد یارنورولوژی دانشکده ی داروسازی بوستن  به نام قالب های ذهن “frames of mind”در سال 1983 یعنی درست 80 سال بعد از تئوری بنیه چاپ و منتشرکرد . این شخص کسی جز هوارد گاردنر واضح تئوری  هوش های چندگانه نبود. گاردنر با مطالعه روی افرادی که درحوادث یا جنگ دچارضایعه ی مغزی  cp شده بودند ثابت کرد ک  مغزانسان به قسمت هایی تقسیم شده است و برقسمت مرکز یکی از هوش های چند گانه است . ملاک هایی که در این رابطه به ثبوت رساند عبارت بودند از:

1- ضایعات مغزی فقط ممکن است یکی از هوش های چند گانه را از توانایی ساقط کند . یعنی تنها منطقه ی صدمه دیده که مرکز یکی از هوش های چند گانه است هوش مربوط به آن منطقه از توانایی بالقوه اش ساقط می شود و دیگر هوش ها دچار هیچ افتی در عملکرد خود نخواهند داشت .

2- درهرفرد فقط یکی از هوش ها با ضریب بالاتری نسبت به هوش های دیگر بروز می کند که به هوش مسلط یا غالب آن شخص تبدیل می شود .

3- هریک از هوش های چندگانه درخلال رشد طبیعی کودک در زمانی خاص روند رشدش آغازشده ودر اثر مرور زمان رشد کرده به اوج شکوفایی خود می رسد وسپس ثابت باقی می ماند.

4- بعضی از هوش های چند گانه در دیگر انواع موجودات زنده به جز انسان دیده شده است ، مانند هوش موسیقایی دربرخی ازپرندگان آوازه خوان .

5-  هریک از هوش های چندگانه می توانند بدون حضور هوش های دیگر عملکرد داشته باشند . مثلا دانش آموزی ممکن است درمهارت خواندن و نوشتن و درک مطلب از توانایی بالایی برخوردار باشد ولی از تکرار یک ریتم موسیقایی عاجز باشد.

علاوه برملاک های بالا سه ملاک دیگر را نیزبیان کرد که از حوصله ی این نوشته بیرون است .

هوش های نه گانه گاردنرکدام هستند؟ چه مشخصاتی دارند؟ مجریان و سخنوران چگونه می توانند از هوش های نه گانه بهره برداری کنند.؟ چگونه می توانیم آن را دردانش آموزان خود تشخیص داده و هوش غالب "را در آن ها مشخص کنیم ؟ چگونه می توانیم با استفاده از هوش نه گانه طرح درس ، روش ارائه ی دروس و اجرای پروژه های آموزشی را برنامه ریزی کنیم ؟

در قسمت های بعدی به این سوالات  جواب داده خواهد شد. این مبحث زیبا  ممکن است شما را از گذشت زمان غافل نماید. بنابر این توصیه می شود با  اطمینان از آزاد بودن زمان خود ، این مطلب را ادامه دهید(صفحه بعد).

با فریبا علومی یزدی به جایگاه ده سخنور اول ایران صعود کنید .این یک تضمین است که دیگران قادر به آن نیستند.

با فریبا علومی یزدی به جایگاه ده سخنور اول ایران صعود کنید.

این یک تضمین است که دیگران قادر به آن نیستند یا علاقه ای بدان ندارند.

این مبحث یکی از زیباترین مقاله های این سایت است .دوستان خود را با ایمیل کردن این پست ، شگفت زده نمایید.

 

برای درک مطلب های پیش رو لطفا مقدمه فریبا علومی یزدی در هوش هیجانی را بخوانید.

 

1-هوش های نه گانه ی گاردنر کدام هستند؟

هوش های نه گانه ی گاردنر با نام های زیرمعرفی شده اند:


هوش کلامی ، زبانی verbal / linguistic intelligence


دوم : هوش ریاضی – منطقی mathematical / logical intelligence


سوم - هوش دیدی – فضایی – مکانی spatial intelligence


چهارم -هوش موسیقایی – ریتمیک – موزون musical / rhythmic


پنجم - هوش حرکتی – جسمی جسمی Bodily / kinesthetic


ششم - هوش برون فردی Interpersonal inte.


هفتم - هوش درون فردی personal inte


هشتم - هوش طبیعت گرا Naturalist inte

نهم - هوش هستی گرا                                Existentialist inte

قبل از اینکه هریک از هوش های نه گانه ی بالا تعریف شده ومشخصات آن را درافراد معرفی کنیم لازم است که بحثی را که به عنوان پیش زمینه ی هوش های نه گانه لازم است بدانیم به صورت خلاصه بیان کنیم .


 

عنوان این بحث درمدل های یادگیری در افراد است .” learning styles”

انتقال اطلاعات به مغز معمولا از سه کانال اصلی صورت می گیرد. هریک ازما برای انتقال اطلاعات به مغزمان یعنی برای یادگیری یکی از این سه کانال را به دوکانال دیگرترجیح می دهیم ، چرا این انتخاب وترجیح صورت می گیرد و در افراد مختلف متفاوت است نمی دانیم . وهنوز پاسخ علمی به این پرسش داده نشده است ، ولی آنچه مسلم است این انتخاب صورت می گیرد. به همین دلیل سه مدل یادگیری در افراد شناخته شده اند که تحت عنوان  ” learning styles”  مدل های فراگیری در روانشناسی آموزشی از آنها نام می برند. این مدل ها عبارتند از:

مدل های یاد گیری  ” learning styles”

1-مدل شنیداری                 audile

2- مدل دیداری                   visual

3- مدل عملی ( کرداری)           kinesthetic

 

 

مدل شنیداری audile

اشخاصی که این مدل را برای یادگیری انتخاب می کنند ، یادگیری درآن ها از طریق شنیدن بهترصورت می گیرد یعنی راحت ترین راه برای انتقال اطلاعات به مغز برای آنها ، کسب اطلاعات از طریق شفاهی است . دانش آموزانی که درانتخاب محل نشستن وسواس ندارند و معمولا حتی با درنظرگرفتن قدآنها ردیف های آخرکلاس نصیبشان می شود اگر ستونی درکلاس یا جلسه درمقابل آنها باشد یا شخصی با قد بلندی درجلوی آنها نشسته باشد معمولا اعتراضی ندارند، معلم کمتر با آنها ارتباط چشمی برقرارمی کند. زیاد مشتاق نیستند که به صورت یا دهان گوینده یا معلم توجه داشته باشند وهمین مساله گاهی سبب سوء تفاهم برای معلم یا سخنران می شود که سبب ، می شود برچسب کم توجهی ، بی توجهی و یا بازیگوشی به آنها می زنند درحالی که چنین نیست فقط مدل یادگیری آنها متفاوت است . برای تشخیص آنها از دانش آموز بی توجه یا بازیگوش کافی است درحالتی که ازنظر معلم درکمال بی توجهی است پرسشی مربوط به مطلب درسی مربوطه پرسیده می شود با کمال تعجب پاسخی که نشان دهنده ی توجه اوست دریافت می کنیم این افراد را شنیدارمحور audile     می گوییم ، این اشخاص ازگوش دادن به کاست سی دی ، رادیو و سخنرانی لذت می برند و ازجمع آوری کاست و سی دی های صوتی لذت می برند همچنین گوش دادن به کتاب های گویا از لذت های آنهاست .

 

مدل دیداری : visual

دراشخاص مدل دوم " دیداری " یادگیری در آنها ازطریق دیدن صورت می گیرد . یعنی راحت ترین راه برای انتقال اطلاعات به مغزچشم های آنهاست . بطور مثال در طیف دانش آموزان به موارد زیر توجه داشته باشید. در انتخاب محل نشستن حتما ردیف اول را انتخاب می کنند . همیشه چشم آنها به دهان گوینده یا معلم دوخته شده است و سوگلی معلم و الگوی یک دانش آموز خوب هستند. وقتی مطلب اموزشی بصورت چارت ، نمودار، عکس ، اسلاید و مخصوصا فیلم ارائه میشود برق ذکاوت وگیرایی را درچشمانشان می بینید وبیشترین یادگیری درآنها از این طریق است . بیشترین ارتباط  چشمی را با معلم یا گوینده برقرارمی کنند ومعمولا به صورت ناخود آگاه با حرکات آهسته سر یا چشم گفتار گوینده را تایید می کنند.

 

مدل عملی kinesthetic

اشخاصی که از این مدل برای بادگیری استفاده می کنند . فراگیری درآنها ازطریق آموزش عملی بهترصورت می گیرد. یعنی راحت ترین راه برای انتقال اطلاعات به مغز برای آنها کسب اطلاعات از طریق تجارب عملی است .  در انجام پروژه های عملی مانند : کاردستی پروژه های آموزشی مثل ساختن یک زنگ اخبار با یک سیم و میخ و باطری کاشتن یک دانه و تهیه گزارش ازچگونگی رشد آن درشرایط مختلف ، ساختن ماکت و غیره از مواردی  که این دسته ازدانش آموزان پیش قدم خواهند شد. وقتی کار به جمع آوری انواع برگ ها ، سنگ ها..... می شود علاقه ی این دسته از دانش آموزان کاملا هویدا است. درپروژه های عملی تیمی معمولا رهبری تیم به دست آنها سپرده میشود. وقتی معلم یک حیوان ، یاهرچیز دیگری وارد کلاس می شود حتی قبل ازشروع درس سوالات آنهاشروع می شود وبدون اجازه ازجای خود بلند می شوند تا آن را لمس کنند.

این مقدمه قبل از توضیح انواع هوش نه گانه لازم بود تا همکاران عزیز شناختی اولیه ازمدل های یادگیری در مخاطبان خود داشته باشند که پس از توضیح هوش های چندگانه درتشخیص هوش مسلط ( غالب ) درهریک از مخاطبان راحت تر عمل کنند.

تذکر:

لازم است این نکته را گفته باشیم که به ندرت هستند افرادی که ممکن است برای یادگیری ازهرسه مدل به تساوی استفاده می کنند ولی این دسته از افراد بسیار نادر هستند.

 

برای راحتی درشناخت وتعریف هریک از هوش های نه گانه اگرجدولی ترسیم کرده ومولفه های هریک از اقسام هوش ها را تحت سه عنوان زیر:

1-جدول اول  : مشخصه ها

2- جدول دوم :    رغبت ها

3- جدول سوم :   مشاغل

تنظیم وخلاصه کنیم ، به کمک این جدول می توانیم هوش مسلط " غالب " را درهریک از مخاطبان  خود تشخیص دهیم وسپس آنها را در دسته ها یا تیم های همسان هوشی دسته بندی کنیم و در نهایت ، برای هردسته همان  پروژه ها ، برنامه ها و سخنرانی خاص آن گروه تهیه و تنظیم  کنیم تا بدین وسیله اولا محیط و بستر مناسبی برای رشد و شکوفایی هوش مسلط سخنوران و به طور خاص مجریان  فراهم کرده باشیم و همین طور سبب رغبت و انگیزه روزافزون مخاطبان باشیم که درنهایت مشاور قابل اعتمادی برای هریک از خوانندگان درجهت برنامه ریزی خارج ازفضای مجازی برای دوستان و همکارانشان باشیم و هم درجهت برنامه ریزی برای آینده فرزندانشان در راستای مشاغل مربوطه سهیم باشیم .

 

چنانچه به اهمیت موضوع پی بردید همین حالا این مطلب را برای دوستان خود از طریق دکمه ایمیل در سمت چپ بالای صفحه   بفرستید و آنها را به سایت ایران مجری دعوت نمایید.در ضمن شما می توانید برای دریافت  خبر نامه رایگان ما که هر ماه انتشار می یابد عضو شوید. لطفا برای ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید .


هوش هيجاني چيست؟

زندگي براي کساني که فکر مي کنند کمدي و براي کساني که احساس مي کنند تراژدي است
هوارس والپول

در واقعيت امر ما دو ذهن داريم، يکي که فکر مي کند و ديگري که احساس مي کند. اين دو راه متفاوت شناخت، در کنشي متقابل، حيات رواني ما را مي سازند. ذهن خردگرا همان مقام درک و فهم است که به مدد آن قادر به تفکر و تعمق هستيم. ولي در کنار آن نظام ديگري نيز براي دانستن وجود دارد، نظامي تکانشي و قدرتمند و گهگاه غيرمنطقي، يعني ذهن هيجاني.

تقسيم ذهن به دو بخش هيجاني و خردگرا تقريبا مانند تمايزي است که عوام ميان «قلب» و «سر» قائلند. احساس يقين حاصل از «گواهي  قلبي» بر درست بودن چيزي، متفاوت با گواهي عقلي و تا حدودي عميق تر از آن است. نسبت کنترل عقلاني ذهن بر بخش هيجاني آن روند يکنواختي دارد; هر چه احساس شديد تر باشد، ذهن هيجاني مسلط تر و ذهن خردگرا بي اثر تر مي گردد. به نظر مي رسد که اين ترتيب، از امتيازي سرچشمه مي گيرد که تکامل طي اعصار متمادي به احساسات و ادراک هاي شهودي ما داده است تا راهنماي پاسخ هاي آني ما در موقعيت هاي مخاطره آميز باشند; زيرا گاها لحظه اي تامل براي فکر کردن درباره کاري که بايد انجام شود، ممکن است به قيمت از دست دادن زندگي ما تمام شود.

اين دو ذهن در اکثر موارد بسيار هماهنگ عمل مي کنند اما با اين وجود، دو ذهن  خردگرا و هيجاني نيروهاي نسبتا مستقل از هم هستند. عملکرد ذهن هيجاني بسيار سريع تر از ذهن  خردگراست. ذهن هيجاني بدون آنکه حتي لحظه اي درنگ کند تا بررسي کند که چه مي کند، مانند فنر از جا مي جهد و دست به عمل مي زند. نقطه تمايز ذهن هيجاني از واکنش سنجيده و تحليل گرايانه اي که مشخصه ذهن انديشمند است، سرعت عمل آن است. اعمالي که از ذهن هيجاني سرچشمه مي گيرند با قطعيت شديد و مشخص همراهند که حاصل روش جاري و آسان گير ذهن هيجاني در نگريستن به اطراف است که مي تواند براي ذهن خردگرا کاملا مبهوت کننده باشد. پس از فرو نشستن گرد و غبار يا حتي در ميانه راه متوجه مي شويم که داريم از خود مي پرسيم «راستي چرا آن کار را کردم؟» اين سوال نشانه اي از آن است که ذهن خردگرا در حال آگاهي يافتن از آن لحظه است اما نه با سرعت ذهن هيجاني.

از متداول ترين پاسخ هاي هيجاني سريع و نپخته، ازدواج هاي غلط است; چرا که در حالات هيجاني (emotional) ذهن انسان از تفکر منطقي خالي مي شود و پس از فروکش کردن هيجان ها تازه مي فهميم که چه بلايي سر خود آورده ايم.

 

ذهن هيجاني همانند يک شمشير دولبه است; امتياز بزرگ ذهن هيجاني در اين نکته است که مي تواند واقعيت هيجاني رادر يک لحظه دريابد (او از دست من عصباني است، او دروغ مي گويد، او فکر خطرناکي در کله دارد)، و دريک آن به قضاوتي شهودي دست بزند که به ما مي گويد در مقابل چه کسي بايد احتياط کنيم، به چه کسي بايد اعتماد کنيم و چه کسي درمانده است.

ذهن هيجاني رادار ما براي اعلام خطر است. اگر ما (يا پيشينيان ما در طول دوران تکاملي) در برخي از اين موارد منتظر ارزيابي عقل خردگرا مي مانديم نه تنها ممکن بود اشتباه کنيم، که حتي شايد زنده هم نمي مانديم. اما همين ذهن هيجاني ممکن  است دردسرساز شود; مشکل اينجاست که اين برداشت ها و قضاوت هاي شهودي از آنجا که در يک لحظه صورت مي گيرند ممکن است اشتباه يا گمراه کننده باشند. حال با اين مقدمه بهتر مي توانيم مفهوم «هوش هيجاني» را دريابيم.

 


مقالات دیگر...