گرفتن مضمون شعر از ديگر شاعران در منظومه خلدبرين

بخش دوّم: نقد و تحلیل آثار وحشی بافقی
ابزارها
تنظیمات نوشتاری

گرفتن مضمون شعر از ديگر شاعران در منظومه خلدبرين

 

شرط ادب نيست كه پهلوى شاه       غير شهان را بود آرامگاه

 

ديوان: 387

حافظ:

 

«يار اگر ننشست با ما نيست جاى اعتراض      پادشاهى كامران بود از گدايان عار داشت»



*(حافظ)

 

اين همه غم از پى عالم مخور

محنت عالم گذرد غم مخور



ديوان: 402

حافظ:

 

«دمى با غم به سر بردن جهان يك سر نمى‏ارزد

به مى بفروش دلق ما كزين بهتر نمى‏ارزد»

 

*(حافظ)

 

«هيچ به از يار وفادار نيست

آنكه وفا نيست در او يار نيست



ديوان: 402

 

«يار، يار است اگر يار وفادر بود

يار چون نيست وفادار كجا يار بود»



*



كارِ گرانى چو فتد پيش كس

رفع شود از مدد يار و بس



ديوان: 402

 

«دوست آن باشد كه گيرد دست دوست

در پريشان حالى و درماندگى»



*(سعدى)

 

گر به لباست بود اين برترى

اين كه نباشد به چه فخرآورى



ديوان: 405

 

«تن آدمى شريف است به جان آدميّت

نه همين لباس زيباست نشان آدميّت»



*(سعدى)

 

لاف ز بالاى پدر مى‏كنى

خود بنما تا چه هنر مى‏كنى



ديوان: 407

 

«گيرم پدر تو بود فاضل

از فضل پدر تو را چه حاصل؟»



*(سعدى)

 

نيست ز رنج حسد اميد زيست

واى به جان تو علاج تو چيست؟



ديوان: 412

 

«توانم آنكه نيازارم اندرون كسى

حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است»



*(سعدى)

 

هر كه در اين مزرعه شد دانه كار

آرد از آن دانه همان دانه بار



ديوان: 413

 

«من اگر نيكم اگر بد تو برو خود را باش

هر كسى آن دِرَوَد عاقبت كار كه كشت»



*حافظ انجوى: 38

 

هر كه بدى كرد بجز بد نديد

كرد كه يك بد كه عوض صد نديد



ديوان: 413

 

«اين جهان كوه است و فعل ماندا

سوى ما آيد نداها را صدا»




*(مثنوى مولوى)