لغات و اصطلاحات يزدى در ديوان وحشى
وحشى اصلاً اهل بافق بوده است بعد به همراه برادرش مرادى بافقى براى گذران عمر و امرار معاش و كسب فيض از محضر درس استادان به يزد سفر نموده، رحل اقامت مىافكند؛
از اين رو كلام وحشى تحت تأثير لهجه يزدى قرار گرفته و در بعضى اشعارش كلمات، اصطلاحات و تركيبات يزدى كه عوام نيز از آنها استفاده مىكردند، ديده مىشود. كلماتى چون:
طور، ادا، سهل، پروا و تركيبايى چون: بعد عمرى، بىملاحظه، گرماختلاط، كممحلى، پرخوبى، غمِ كار داشتن، حال خود بودن و غيره در اشعار وحشى به چشم مىخورد. شايد يكى
از دلايلى كه بعضى تذكرهنويسان و محقّقان «وحشى بافقى» را «وحشى يزدى» ناميدهاند وجود قابل محسوس لغات و اصطلاحات يزدى در ديوان وى باشد.
نصيحت اين همه در پرده با آن طور خودرأيى
مگر وحشى نمى داند زبان رمز و ايما را
*ديوان: 3
بگذران دانسته از ما گرادايى سرزده است
بوده نادانسته گر از ما خطايى سرزده است
*ديوان: 24
اصطلاح يزدى: بندى از تركيببند گله يار دل آزار:
خوش كنى خاطرِ وحشى به نگاهى، سهل است
سوى او گوشه چشمى ز تو گاهى سهل است
(هنوز در يزد كاربرد دارد).
*ديوان: 299
بندى از تركيببند وحشى در سوگ دوستى:
سير از عمرِ خود در زندگى خويشتنم
نيست پرواى خود از بىتو دگر زيستنم
پروا داشتن: حوصله داشتن، حال كارى داشتن: هنوز به اين معنى در يزد كاربرد دارد.[1]
*ديوان: 321
چيست باز اين زود رفتن يا چنين دير آمدن
بعد عمرى كامدى، بنشين، زمانى پيش ما
*ديوان: 11
از تيغ بىملاحظه آه ما بترس
اولى است اينكه كس نشود هم نبرد ما
*ديوان: 12
به اغيار از تو اين گرم اختلاطيها كه من ديدم
عجب نبود اگر چون شمع دارم اشكباريها
*ديوان: 13
تويى كه عزّت ما مىبرى به كم محلى
وگرنه خوارى عشقت هلاك صحبت ماست
*ديوان: 22
آنكه هرگز ياد مشتاقان به مكتوبى نكرد
گرچه گستاخىاست مىگوييم، پُرخوبى نكرد
*ديوان: 81
[1]×. نك: واژهنامه يزدى: ايرج افشار: 53.